درراه برگشت به خانه سوارقطارمتروشدم.دختری جوان،بلندشدوپرسیدمفتح است؟نگاهی به خطوط روی نقشه کردم وگفتم نه… .
حال وروزخوبی نداشت.پرازاضطراب واسترس بود.بلندشدورفت جلوی در.برگشت بهم گفت:مفتح اینجاست!(قصدپیاده شدن نداشت).باتبسم گفتم:آره،حواسم نبودو… .(حواس من،ناجمع ترازاوبود).
گفت:فراموشی گرفته ام،ایستگاههارارد میشوم ودوباره برمیگردم.باتعجب پرسیدم چرا؟بالحن پرانزجاری ادامه داد:ازدواج کردهام ولی پشیمانم؛اخلاق شوهرم خیلی خوب است،مثل فرشته است، ولی خانواده اش… . گفتم چرا؟باگریه جواب داد:مادرشوهرم مریض است وهمسرم تمام داروندارش رابه پایش ریخته.الان هم میگویندازشرکت تسویه کن وپول آن رابرای درمان مادرت خرج کن.درحالی که پیاده میشدیم وقدم زنان به سوی خط دیگرمیرفتیم؛مدام حرف میزد وبه من مجال نمیداد.گفتم:خب مادر است دیگر نمیشه-حرفم راقطع کردوادامه دادکه به همسرم گفتهام تمام طلاهایم رامیفروشم وشده چندمیلیون قرض میگیرم ولی نمیگذارم توتسویه کنی.
گفتم توکلت به خداباشد.دوباره شروع کردبه گریه کردن و… .واقعا متاسف شدم،تابه حال درچنین موقعیتی قرارنگرفته بودم.نمی دانستم چه کارکنم وچه بگویم.قدمهایم راآهسته کردم ودرحالی که به قطارنزدیک میشدم پیشنهاددادم که به یک مشاور مراجعه کند.واودرحالی که گریه میکردبامن سوارشد،ولی اشتباه سوارشده بود؛هق هق کنان پیاده شدوبدون خداحافظی رفت.دوست داشتم کمی درایستگاه بنشینم وبه درددل هایش گوش کنم ؛ولی عجلهی او برای رسیدن به مقصدبیشترازمن بود.دلم برای گریههای بیامانش میسوخت.تصویری که ازازدواج درذهنش ساخته بود فرسنگ ها باحقیقت فاصله داشت..بیشتربرای آن مردی میسوخت که بین دوراهی سختی قرارگرفته بود.دل بستن به کاری که آیندهی خودوزنش راتامین میکردیا تسویه وپرداخت هزینههای شیمی درمانی مادری که معلوم نبود بهبودمییابدیانه!ویاپیداکردن راه حل دیگر،آنهم اگرممکن باشد.درعرض کمترازیک ربع نمیتوانستم قضاوت کنم که حق باآن دختراست یانه!این ماجراناگفته ها وناشنیدههای زیادی داشت.
ولی دیدگاه ونگرش من به این مسئله این است که آنها درمسیر یک امتحان بزرگ قرار گرفته اند.امتحانی برای مادر وخانواده اش،امتحانی برای پسر.وامتحانی برای دختری که تازه ازدواج کرده است وبایدنگرشش رانسبت به ازدواج تغییردهد.باید این رابداندکه زندگی مثل تحصیل،فصل هایی برای امتحان داردوازدواج فصلی دیگرازامتحان رابرایش گشوده است،تاسربلندازآن بیرون بیاید.
أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ
آيا مردم گمان كرده اند، همين كه بگويند: ايمان آورديم، رها میشوند و آنان [به وسيله جان، مال، اولاد و حوادث] مورد آزمايش قرار نمیگيرند؟
كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً وَ إِلَيْنا تُرْجَعُونَ
هر كسى چشنده مرگ است و ما شما را [چنانكه سزاوار است] به نوعى خير و شر [كه تهيدستى، ثروت، سلامت، بيمارى، امنيت و بلاست] آزمايش میكنيم، و به سوى ما بازگردانده میشويد.
__________________________________
سوره عنکبوت(29)آیه 2
سوره انبیاء(21)آیه35