آخرین زنگ،آخرین صدا
روز مادر بود،گوشی را برداشتم وبه مادر بزرگ زنگ زدم وتبریک گفتم.همهی نوهها عاشقش بودند.به همه با چشم محبت مینگریست.تک تک آنهارا خیلی خوب میشناخت،عیبهایشان را به وضوح میدید؛با این وجود ذرهای ازمحبتش نمیکاست..وقتی به دیدنش میرفتم، ازخوشحالی مثل پرندهای که بال می زد به استقبالم میآمد،قبل ازمن،دستش رادورگردنم میانداخت ومحکم بغلم میکرد.
دو روز پس از روز مادر به دلم افتاد زنگ بزنم و صدایش رابشنوم.پیش خود گفتم فردا زنگ میزنم.شش صبح تلفن به صدادرآمد علی بود،خبرمرگ مادربزرگ راداد،بعدازاوحامد زنگ زد،اوهم خبر وداع مادربزرگ را رساند.آخرین نفرمادرم بود او هم باصدای غمانگیز وگریانش … .مات ومبهوت وحیران بودم وپشیمان از اینکه چرا برای آخرین بار صدای مادربزرگ رانشنیدم،قلبم آکنده ازغم واندوه شده بود،آهی شرربار تمام وجودم رامیسوزاندولی دریغ ازقطره اشکی.هنوزم که هنوز است قلبم در حسرتی جانسوز به خاطر فردا فردا گفتنم میسوزد.چرا تسویف؟چراغفلت؟غافل بودم ازاینکه فرداگفتنم،تسویف است، غافل بودم ازمرگی که هرلحظه و هردم ممکن بود رشتهی زندگی مرا قطع کند. چه بسا فردا فردا کردن هایی که حاصل عمرآدمی رابرباد دهد.
امام باقر علیه السلام میفرمایند:«إِيَّاكَ وَ التَّسْوِيفَ فَإِنَّهُ بَحْرٌ يَغْرَقُ فِيهِ الْهَلْكَى»، «بر حذر باش از تسویف؛ زیرا آن دریایی استکه انسان غوطه زنان در آن هلاک میشود».
امام علی علیه السلام می فرمایند:«فَتَدَارَكْ مَا بَقِيَ مِنْ عُمُرِكَ وَ لَا تَقُلْ غَداً أَوْ بَعْدَ غَدٍ فَإِنَّمَا هَلَكَ مَنْ كَانَ قَبْلَكَ بِإِقَامَتِهِمْ عَلَى الْأَمَانِيوَ التَّسْوِيفِ حَتَّى أَتَاهُمْ أَمْرُ اللَّهِ بَغْتَةً وَ هُمْ غَافِلُونَ».«آنچه را از عمر تو باقى مانده است، درياب و مگو : فردا و پس فردا؛ زيرا پيشينيان تو به سبب تكيه كردن به آرزوها و امروز و فردا كردن هلاك شدند؛ چرا كه فرمان خدا (مرگ) ناگهان اين غافلان را در رسيد».
________________________________
تحفالعقول،ص285
اصول کافی،ج2،ص136