مباهله درغدیر
هنگامى كه رسول خدا صلیاللهعلیهوآله على علیهالسلام را در روز” غدير خم” به خلافت منصوب فرمود و درباره او گفت: من كنت مولاه فعلى مولاه” هر كس من مولى و ولى او هستم على مولى و ولى او است” چيزى نگذشت كه اين مساله در بلاد و شهرها منتشر شد[1]حارث فهرى برخاست و با لسانى تند و با جسارت در برابر پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله قرار گرفت و گفت: «وقتى قرار شد تو رسول اللَّه باشى و على جانشين بعد از تو باشد و فاطمه دخترت سيده زنان عالم و حسن و حسين سيد جوانان اهل بهشت باشند، پس براى ساير قريش چيزى باقى نگذاشتهاى»؟! پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله فرمود: «من اين مقامات را تعيين نكردهام، بلكه خداوند معين فرموده است.».حارث دوباره گفت: تو را به خدايى كه خدايى جز او نيست، آيا اين حتماً از طرف خداست و از طرف خودت نيست؟!
آنگاه پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله فرمود: اى حارث! از خدا بترس و از آنچه درباره دشمنى على بن ابى طالب بر زبان آوردى حضرت فرمود: به خدايى كه جز او خدايى نيست اين از طرف خداست نه از پيش خودم- و اين را سه بار تكرار فرمود-توبه كن.
حارث سر به سوى آسمان بلند كرد و گفت: «خدايا! اگر محمد در آنچه میگويد صادق و راستگوست سنگى از آسمان بر ما ببار يا عذابى بر ما نازل كن كه انتقامى دراولينِ ما (منكرين ولايت) و نشانهاى براى آيندگان ما باشد؛ و اگر آنچه محمد میگويد دروغ است عذابت را بر او نازل كن».
در آن هنگام آیاتی ازجمله آیهی 31 سورهی انفال نازل شد: «وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّ بَهُمْ وَ أَنْتَ فِيهِمْ وَ ما كانَ اللَّهُ مُعَذِّ بَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ»: «خدا آنان را عذاب نمیكند در حالى كه تو در ميان آنان باشى، و خدا آنان را عذاب نمیكند در حالى كه استغفار كنند».
با اين آيه در حضور پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله عذابى نازل نمیشد و در صورتى درخواست حارث عملى میشد كه از حضور آن حضرت خارج شود. راه ديگر توبه بود كه حارث از سخن خود باز گردد. لذا پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله به او فرمود: اى حارث! يا توبه كن و يا از پيش ما برو! حارث گفت: اى محمد! راه ديگر اين است كه براى قريش هم نصيبى از آنچه در اختيار دارى قرار دهى، چرا كه با اين برنامه تو ، بنى هاشم همه مناقب عرب و عجم را به خود اختصاص دادند! حضرت فرمود: اين مسئله در اختيار من نيست، بلكه مربوط به خداوند تبارك و تعالى است.حارث گفت: «اگر اين گونه است اعلام میكنم كه قلبم توبه را نمیپذيرد، ولى از حضور تو میروم»! آنگاه برخاست و به سرعت به طرف شترش رفت و سوار شد و حركت كرد.
اكنون دو عذاب الهى با هم نازل شد در حالى كه پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله و اصحابش از فاصلهاى او را میديدند. خداوند پرندهاى را از آسمان فرستاد كه در منقار او ريگى به اندازه عدس بود. او آن ريگ را بر سر حارث رها كرد و از سر او وارد شد و از دُبُر او خارج گرديد. حارث بر زمين افتاد در حالى كه پاهايش را بر زمين میکوبيد. در همين حال ابر سياهى ظاهر شد و رعد و برقى زد و صاعقهاى پديد آورد كه بر بدن حارث خورد و او را سوزانيد.
در آن لحظه جبرئيل نازل شد و اين آيات را آورد: «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ. لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ. مِنَ اللَّهِ ذِي الْمَعارِجِ»: «درخواست كنندهاى عذاب واقع را درخواست كرد كه كافران قدرت دفع آن را ندارند، و اين از طرف خداوند صاحب عروجها بود».
پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله به اصحابش فرمود: اكنون به طرف او برويد كه آنچه از خدا خواست بر او رسيد، چنانكه خداوند عزوجل یفرمايد: «وَ اسْتَفْتَحُوا وَ خابَ كُلُّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ»:«ابتدا خودشان درخواست كردند، و اين گونه هر جبار معاندى ضرر كرد و به هدف خود نرسيد».
آنگاه اين آيه نازل شد: «أَ فَبِعَذابِنا يَسْتَعْجِلُونَ»*: «آيا به عذاب ما عجله میكنند»؟!
اين بود ماجراى مفصل حارث فهرى و سنگ آسمانى كه در آخرين ساعات مراسم سه روزه غدير اتفاق افتاد و مُهر تأييد الهى را بر سطر نهايى آن زد.[2]
________________________________
[1]. مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، 28جلد، ج 25،ص 8،دار الكتب الإسلامية - ايران - تهران، چاپ: 10، 1371 ه.ش.
[2]. انصارى، محمدباقر، غدير در قرآن، قرآن در غدير، 3جلد، ج1،ص396-392،دليل ما - ايران - قم، چاپ: 1، 1387 ه.ش.